به بهانه هفته کتاب و کتابخوانی؛
وقتی کتاب نمیخوانیم!
در کشوری که شمارگان چاپ کتاب به ۲۰۰ نسخه رسیده و تیراژ روزنامههای آن از هزار نسخه فراتر نمیرود، باید نگرانی و دغدغهی بیشتری داشت، چرا که آیندهای بهتر، از آن نسلی خواهد بود که کتابهای خوب و مطالعهای مفید به آنها منتقل شده باشد.
فرج براری*
خواندن کتاب یکی از ضروریات زندگی آگاهانه در دنیای مدرن است، چنانچه آمار کتابخوانی، تیراژ و میزان فروش کتاب از شاخصهای اصلی رشد و توسعه هر کشور به حساب میآید اما این شاخص در کشور ما سالهاست با روند خطرناکی مسیر سقوط و تنزل را طی میکند.
روراست بگوییم، کتابخوانی هیچگاه در اولویت زندگی ما نبوده و نیست، این را از برخورد با فرهنگ عمومی مردم و آسیبهای اجتماعی جامعه به راحتی میتوان دریافت.
مردم ما برای کتاب یا به قول خودشان این غذای روح، کوچکترین ارزش و اعتباری قائل نیستند، اثبات این گفته کار بسیار سادهای است.
آمار کتاب فروشیهای شهرمان را در نظر بگیرید، حالا این نسبت عجیب و غریب را با تعداد کبابیها و رستورانهای ایلام بسنجید، سه کتابفروشی تخصصی آنهم در آستانه ورشکستگی در مقابل
دهها هزار کبابی پررونق و رستوران به خوبی نشان میدهد که مردم ما به صنعت شکم وابستگی بیشتری دارند تا پرداختن به غذای روح، این مثال بدین معنا نیست که مردم کباب نخورند یا با شکم گرسنه کتاب بخوانند.
در فروشگاههای اکثر شهرهای اروپا در کنار قفسههای فروش نان قفسههای کتاب گذاشتهاند، چرا که خرید کتاب همانند خرید نان از ضروریات سبد خانواده فرهیخته است.
به نظر میرسد مشکل بزرگتر، اما جماعت کتاب نخوان عظیمی است که خود را با گسترش عنکبوتی شبکههای اجتماعی مشغول ساختهاند.
آنها در میان میمهای فیسبوکی، استوریهای اینستاگرامی و کلمات قصار تلگرامی با تصویری سطحی و ناقص در
برهوت بی مطالعهای رها شدهاند، آنها روزنامه نمیخرند، کتاب و مجله نمیخوانند با جوک و فان و سوژههای خاله زنک، خود را سرگرم میسازند و این چرخهی معیوب و نادرست را به فرزندانشان انتقال میدهند، چرخهای که در آن مطالعه و انس گرفتن با کتاب هیچ جایگاهی ندارد...
پدر برای تخیل کودکش و ارضای آن اهمیتی قائل نیست. والدین ایرانی بیشتر دوست دارند فرزند آنها روشهای پول درآوردن را امتحان کرده و کاسبی یاد بگیرد تا حداقل در آینده با خیال راحت بتواند نان و کبابش را بخورد چون نمیداند یا نمیخواهد بداند مطالعه باعث تقویت عملکرد مغز شده، بر سلامت روان کودکش اثر گذاشته و میتواند استحکام تربیت و فرهیختگی آیندهاش را تضمین کند.
از همه خطرناکتر اما جماعتی است که چند سال یک کتاب میخوانند، جالب اینکه کتاب مذکور را اتفاقی گیر آورده یا هدیه گرفتهاند و هر جا میروند پُزش را میدهند و فکر میکنند حقیقت را دریافتهاند.
این دسته بهتر است همان یک کتاب را هم نخوانند و خود را از توهم دانایی برهانند و به خیل جماعت کتابنخوان پیوسته و به جهل خود تفاخر کنند..
در کنار بیمهری ذاتی مردم نسبت به کتاب، دلایل بسیاری از عدم استقبال کتاب از سوی مردم تاثیرگذار بوده است، دلایلی از جمله گرانی کتاب، سانسور، سفارشی کاری و مشکلات چاپ و نشر و ناشران وجود دارد که دولتها و دستگاههای ذیربط سالهاست با بیتفاوتی از کنارش عبور کرده و فقط تلاش میکنند خیره شدن به صفحه گوشی و همچنین خواندن زیرنویس جعبه تلویزیون را هم جزء مطالعه به حساب بیاورند تا حداقل آمار مطالعه را کمی بالا بکشند.
گرچه طرحهایی همانند زنگ کتاب، ایستگاه کتاب و طرح کتابگردی در جهت تقویت فرهنگ مطالعه انجام گرفته، اما در عمل با گذشت زمان در گسترش سطح آگاهیهای عمومی چندان موفق نبودند و هر ساله هم با برگزاری محافل و مراسم تجلیل همانند دیگر مناسبتهای اجتماعی به دام شعارزدگی افتاده و با جملاتی کلیشهای از کنارش عبور میکنند.
در کشوری که شمارگان چاپ کتاب به ۲۰۰ نسخه رسیده و تیراژ روزنامههای آن از هزار نسخه فراتر نمیرود، باید نگرانی و دغدغهی بیشتری داشت، چرا که آیندهای بهتر، از آن نسلی خواهد بود که کتابهای خوب و مطالعهای مفید به آنها منتقل شده باشد.
*روزنامهنگار
خواندن کتاب یکی از ضروریات زندگی آگاهانه در دنیای مدرن است، چنانچه آمار کتابخوانی، تیراژ و میزان فروش کتاب از شاخصهای اصلی رشد و توسعه هر کشور به حساب میآید اما این شاخص در کشور ما سالهاست با روند خطرناکی مسیر سقوط و تنزل را طی میکند.
روراست بگوییم، کتابخوانی هیچگاه در اولویت زندگی ما نبوده و نیست، این را از برخورد با فرهنگ عمومی مردم و آسیبهای اجتماعی جامعه به راحتی میتوان دریافت.
مردم ما برای کتاب یا به قول خودشان این غذای روح، کوچکترین ارزش و اعتباری قائل نیستند، اثبات این گفته کار بسیار سادهای است.
آمار کتاب فروشیهای شهرمان را در نظر بگیرید، حالا این نسبت عجیب و غریب را با تعداد کبابیها و رستورانهای ایلام بسنجید، سه کتابفروشی تخصصی آنهم در آستانه ورشکستگی در مقابل
دهها هزار کبابی پررونق و رستوران به خوبی نشان میدهد که مردم ما به صنعت شکم وابستگی بیشتری دارند تا پرداختن به غذای روح، این مثال بدین معنا نیست که مردم کباب نخورند یا با شکم گرسنه کتاب بخوانند.
در فروشگاههای اکثر شهرهای اروپا در کنار قفسههای فروش نان قفسههای کتاب گذاشتهاند، چرا که خرید کتاب همانند خرید نان از ضروریات سبد خانواده فرهیخته است.
به نظر میرسد مشکل بزرگتر، اما جماعت کتاب نخوان عظیمی است که خود را با گسترش عنکبوتی شبکههای اجتماعی مشغول ساختهاند.
آنها در میان میمهای فیسبوکی، استوریهای اینستاگرامی و کلمات قصار تلگرامی با تصویری سطحی و ناقص در
برهوت بی مطالعهای رها شدهاند، آنها روزنامه نمیخرند، کتاب و مجله نمیخوانند با جوک و فان و سوژههای خاله زنک، خود را سرگرم میسازند و این چرخهی معیوب و نادرست را به فرزندانشان انتقال میدهند، چرخهای که در آن مطالعه و انس گرفتن با کتاب هیچ جایگاهی ندارد...
پدر برای تخیل کودکش و ارضای آن اهمیتی قائل نیست. والدین ایرانی بیشتر دوست دارند فرزند آنها روشهای پول درآوردن را امتحان کرده و کاسبی یاد بگیرد تا حداقل در آینده با خیال راحت بتواند نان و کبابش را بخورد چون نمیداند یا نمیخواهد بداند مطالعه باعث تقویت عملکرد مغز شده، بر سلامت روان کودکش اثر گذاشته و میتواند استحکام تربیت و فرهیختگی آیندهاش را تضمین کند.
از همه خطرناکتر اما جماعتی است که چند سال یک کتاب میخوانند، جالب اینکه کتاب مذکور را اتفاقی گیر آورده یا هدیه گرفتهاند و هر جا میروند پُزش را میدهند و فکر میکنند حقیقت را دریافتهاند.
این دسته بهتر است همان یک کتاب را هم نخوانند و خود را از توهم دانایی برهانند و به خیل جماعت کتابنخوان پیوسته و به جهل خود تفاخر کنند..
در کنار بیمهری ذاتی مردم نسبت به کتاب، دلایل بسیاری از عدم استقبال کتاب از سوی مردم تاثیرگذار بوده است، دلایلی از جمله گرانی کتاب، سانسور، سفارشی کاری و مشکلات چاپ و نشر و ناشران وجود دارد که دولتها و دستگاههای ذیربط سالهاست با بیتفاوتی از کنارش عبور کرده و فقط تلاش میکنند خیره شدن به صفحه گوشی و همچنین خواندن زیرنویس جعبه تلویزیون را هم جزء مطالعه به حساب بیاورند تا حداقل آمار مطالعه را کمی بالا بکشند.
گرچه طرحهایی همانند زنگ کتاب، ایستگاه کتاب و طرح کتابگردی در جهت تقویت فرهنگ مطالعه انجام گرفته، اما در عمل با گذشت زمان در گسترش سطح آگاهیهای عمومی چندان موفق نبودند و هر ساله هم با برگزاری محافل و مراسم تجلیل همانند دیگر مناسبتهای اجتماعی به دام شعارزدگی افتاده و با جملاتی کلیشهای از کنارش عبور میکنند.
در کشوری که شمارگان چاپ کتاب به ۲۰۰ نسخه رسیده و تیراژ روزنامههای آن از هزار نسخه فراتر نمیرود، باید نگرانی و دغدغهی بیشتری داشت، چرا که آیندهای بهتر، از آن نسلی خواهد بود که کتابهای خوب و مطالعهای مفید به آنها منتقل شده باشد.
*روزنامهنگار